صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

دلــــــــم می خواست یکی رو داشتــــــــم

دلــــــــم می خواست یکی رو داشتــــــــم ،


بعضی وقتا که مردم خستـــــــم مـــــــــی کردن ،


میومد کنارمــــــو دستاش رو می گذاشت دو طرف ِ صورتـــــــم


زُل می زد تو چشــــــــام ،

مــی گفت:


“ببیـــــــن ! تــــــــو مــــــــــن رو داری!!“

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد