صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

خسته ام

خسته ام ، دلم مور مور میشود ، ونم نمک از اشوب درون  چشمانم تر .


ای وای صدا می آید ، گوش خراش و وحشت انگیز ، ای کاش کسی پیدا می شد با دلم نرم تر باشد.


کاش نفهم بودم و از دلواپسی های دلم هیچ نمی فهمیدم.


دیدهام با چشمانم آدمهایی را که هستند ولی نه میبینند، نه می فهمند، نه غمگین میشوند.


فقط می خندند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1


دیوانه اند دیوانه......................


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد