صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

داستان کوتاه و جالب...!!!

چاک از یک مزرعه ‌دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار . قرار شد که مزرعه‌ دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد . اما روز بعد مزرعه ‌دار سراغ چاک آمد و گفت :متأسفم جوون . خبر بدی برات دارم . الاغه مرد .
چاک جواب داد : ایرادی نداره . همون پولم رو پس بده .
مزرعه ‌دار گفت :نمی ‌شه . آخه همه پول رو خرج کردم .
... چاک گفت : باشه . پس همون الاغ مرده رو بهم بده .
مزرعه ‌دار گفت : می ‌خوای باهاش چی کار کنی ؟
چاک گفت :می‌ خوام باهاش قرعه ‌کشی برگزار کنم .
مزرعه‌ دار گفت :نمی ‌شه که یه الاغ مرده رو به قرعه ‌کشی گذاشت !
چاک گفت : معلومه که می ‌تونم . حالا ببین . فقط به کسی نمی‌ گم که الاغ مرده است .
یک ماه بعد مزرعه ‌دار چاک رو دید و پرسید :از اون الاغ مرده چه خبر ؟
چاک گفت :به قرعه ‌کشی گذاشتمش . ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم و ۸۹۸ دلار سود کردم .
مزرعه ‌دار پرسید : هیچ کس هم شکایتی نکرد ؟
چاک گفت :فقط همونی که الاغ رو برده بود . من هم ۲ دلارش رو پس دادم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد