صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

انار ترک خورده

لیلی زیر درخت انار نشست.  

درخت انار عاشق شد.  

گل داد سرخ سرخ.  

گلها انار شد داغ داغ.  

هر اناری هزار دانه داشت.  

دانه ها عاشق بودند.  

دانه ها توی انار جا نمیشدند.  

انار کوچک بود.  

دانه ها ترکیدند.  

انار ترک برداشت.  

خون انار روی دست لیلی چکید.  

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.  

مجنون به لیلی اش رسید.  

خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است.کافی است انار دلت ترک بخورد.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد