عده ای دوست در یک میهمانی شام گرد هم جمع شده بودند..! هر یک از آنها خاطراتی از گذشته تعریف میکردند..
یک نفر پرسید: بهترین روز عمرتان کدام روز بوده است؟...
زن و شوهری گفتند: بهترین روز عمر ما روزی بوده که ما با هم آشنا شدیم..
زنی گفت: بهترین روز زندگیم روزی بود که نخستین فرزندم به دنیا آمد..
مردی گفت: روزی که از کارم اخراج شدم بهترین و بدترین روز عمرم بوده است. آن روز، باعث شد که روی پای خودم بایستم و راه تازه ای را شروع کنم و از آن روز از هر قسمت زندگیم راضی بودم..
این گفتگو ادامه داشت تا اینکه نوبت به زنی رسید که تا آن هنگام ساکت بود. از او پرسیدند: بهترین روز عمر تو چه روزی بوده است...
زن گفت : بهترین روز زندگی من امروز است ، زیرا امروز روزی است که بیش از همه روزها برایم ارزشمندتر است. من نمیتوانم دیروز را بدست بیاورم و آینده هم مال من نیست. اما امروز مال من است ، تا آن را هر طوری که میخواهم بگذرانم و از آنجا که امروز تازه است و من هم زنده هستم پس بهترین روز من است و خدا را برای این شکر میکنم...