صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

افکار بلند

اگر مى‏خواهى ثروتمند شوى در قدم اول باید رقمى را که‏ مى‏خواهى و این که چقدر به خودت فرصت مى‏دهى تا آنرا بدست آوری را بنویسى، این‏رازى شگفت، اما بسیار ساده است؛ مواظب باش سادگیش گولت نزند! آنچه بیشتر مردم از آن بى‏خبرند این است که زندگى دقیقاً به ما همان‏ چیزى را مى‏دهد که مى‏خواهیم. پس نخستین کارى را که باید انجام‏ دهى این است که دقیقاً آنچه را مى‏خواهى انجام دهى! پس اگر تقاضاى ‏تو، مبهم باشد، آنچه بدست مى‏آورى همانقدر مبهم خواهد بود...

تمام موفّقان دنیا که ‏کارهاى بزرگ انجام داده‏اند همواره مخالفت‏هاى جدى متفکران ‏خردگرا را نادیده گرفته‏اند! در بیشتر موارد، استدلال و منطق در راه‏ توفیق بزرگ به موانع راه تبدیل مى‏شوند...

تا مادامى که به آرمان "ثروتمند شدن" خو نگرفته‏اى و مادامى که‏این آرمان بخشى از زندگى و اندیشه‏ات نشده است، هیچ چیز نمى‏تواند به تو کمک کند تا دولتمند شوى.

«کیم وو چونگ» موسس شرکت «دوو» می گوید: در آن سالهاى فقر و محرومیت جوانى، حتى یک پشیز هم درجیب نداشتم. هنوز نمى‏توانم افکارى را که وقتى شبها دیرگاهان از کتابخانه خارج مى‏شدم و یا هنگام پیمودن راه طولانى، نگاهم به‏آسمان دوخته مى‏شد و این افکار، بر سرم سنگینى مى‏کرد، فراموش‏ کنم؛ در آن موقع به نظرم مى‏رسید دنیا از آن من است و من مى‏توانم تمام ‏عالم را در میان بازوانم جاى دهم، هیچ چیز در ذهنم غیرممکن ‏نمى‏آمد. ما فقیر بودیم امّا قلبم، مالامال از آرزوها بود و هیچ چیز را سد راه خود نمى‏دیدم.

هدف و آرمان مانند نقشه است و تصور آن شکل را مى‏آفریند و آنگاه ‏سبب مى‏شود که انرژى مادّى، جذب شده و به سوى آن شکل ‏هدایت شود و جریان یابد و سرانجام در عرصه مادى تجلى گردد. حتى‏ اگر براى متجلى ساختن آرمان‏هاى خود، مستقیماً دست به عمل ‏نزنیم باز این اصل کار خود را مى‏کند. صرف داشتن آرمان و نگاه‏داشتن‏ آن در ذهن، یک انرژى است که تصویر آن اندیشه را به خود جذب ‏مى‏کند و در عرصه مادى مى‏آفریند.

دیپاک چوپرا، در این مورد داستان شگفت و آموزنده‏اى را تعریف مى‏کند: در هند وقتى بچه فیلی را تربیت مى‏کنند، مربیان یک‏ پاى حیوان را با ریسمان به درختى مى‏بندند. چندى نمى‏گذرد که بچه فیل چنان به این بند عادت مى‏کند که دیگر نمى‏کوشد خود را آزاد کند و بعدها وقتی بزرگ شد، حتى‏ اگر ریسمان معمولى‏هم به پاى او ببندند، از حرکت باز مى‏ایستد. اگر چه این نه ‏ریسمان، بلکه یک باور است که او را متوقف مى‏کند.  

ناپلئون دو جمله بسیار زیبا دارد؛ 


"نژاد بشر در سیطره تخیّل اوست."  

 

"ناممکن، واژه‏اى از لغت نامه‏ احمق‏هاست."  


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد