صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

دیوانه

 

خواستم برای بعضی از بنده ها که آنقدر بزرگ هستند که در حد فهم من نیست یا خیلی از دیدم ! دعا کنم:

  • خدایا آنان که راه موفقیت را در چیزی جز تلاش مستمر می دانند و در مخفی کاری،حرف زدن آن را جست و جو می کنند طعم موفقیت را بچشان.
  • خدایا آنان را کمک برایشان در لفظ به همه ی انسان هاست ولی به آنان که تنها دوستشان دارند کمک می کنند زیرا یاری به آن ها سببی است برای آن که در کنار عزیزانشان باشند نیرو بده و همیشه عزیزانشان را نیازمند آنان کن.
  • خدایا آنان که دوستی را برای خوشی ها و خواسته هایشان می خواهند و به لفظ زیبایش نشان می دهند زبان زیبا تر و توان بیش تر برای بازی کردن عنایت فرما.
  • خدایا آنان که دیگران را نابینا،کر و نافهم می یابند،از این باب در خود یارای انجام هر کاری را در این جمع می یابند، در جمع انسان های والا مقام قرار ده که توان فهم حرف هایشان را داشته باشند تا هنگامه سخن گفتن در جمع انسان های بی فهم،تا مجبور نباشند به قول ما انسان های نفهم "در گوشی" لب به سخن باز کنند هر چند که حق دارند زیرا توان درکی از جانب انسان های نفهم و کور کر برای کارهای عظیمشان نیست.خداوندا دزکارهایشان موفقیت نصیبشان گردان(موفقیت از نوع دعا اول)
  • خدایا اما میخواهم در حق خود نیز دعا کنم:خدایا من کور کر نافهم را ،من با کارهای سخیف نامتعارفم،منی که همه ی بنده های خوبت مانند دیوانگان که همگان فراری هستند از دستشان،من دیوانه را دیوانه نگاه دار:

خرم آن روز که ما عاکف میخانه شویم            از کف عقل برون جسته و دیوانه شویم

بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را                    از صمنخانه این قافله بیگانه شویم

مستی عقل زسر برده آییم به خویش              تا بهوش از قدح باده مستانه شویم

پرنده

وقتی یه پرنده ی آزاد رو که مفهوم رهایی رو نمی فهمه چون زندانی بودن رو تجربه نکرده رو بندازید تویه قفس چیکار 

 میکنه!

 وقتی که تازه میفهمه چی رو از دست داده،وقتی میفهمه که به این شرایط میگن اسارات! تا ساعت ها یا اگه خیلی سرسخت باشه روزها یا اگه خیلی آزاده باشه شاید ماه ها خودش رو به دیواره  میکوبه،به  میله ها میکوبه که شاید از سرسختیشون کم شه،نمیخواد که اندازه ی این زندگی رو باور کنه،هنوزم وقتی میخواد پرواز کنه نیروی بلند شدنش رو تو بال هاش واسه رسیدن به آسمان هفتم جمع میکنه نه تا سقف قفس(چه تشابه ای دارند شکل کلمه ی قفس و سقف) چون نمی خواد که زندانی بودنش رو بپذیره،خسته نمیشه اگه چند لحظه هم قرار پیدا کنه واسه این که قوایی پیدا کنه برای بی قراری های دوباره واسه شکستن بالاش،واسه محکم کوبوندن تن کوچیکش به میله های ضخمت قفس،این جنگ ادامه پیدا میکنه چند ساعت،چند روز و گاهی هم چند ماه واسه پرنده ای که آزاد بوده و الان تو دام قفس افتاده ولی بالاخره یه روز میرسه که باور میکنه. آرام و دلتنگ گوشه ی قفس کز میکنه باور میکنه اسارت رو،باور میکنه که آسمان پروازش سقف قفس است نه آسمان دیگه ساکت و آرام گوشه ای قفس به زندگیش ادامه میده.
چند هفته ای هست که آرام ساکت گوشه ی زندگی کز کرده ام.